کاش دلتنگی را نام کوچکی بود تا به جان می خواندمش.................
دل نوشته ها - رایحه خوش
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 97344
بازدید امروز : 8
........... درباره خودم ...........
دل نوشته ها - رایحه خوش
........... لوگوی خودم ...........
دل نوشته ها - رایحه خوش
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
پژواک دل
ناقوس مستان
عاشق بی معشوق
اشک غم
دوستان
تنهای تنها

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

 
  • دل نوشته ها

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/30:: 12:32 عصر

    نمی دانم،فریادم بی صداست،یا کلامم نارساست.

    و یا شاید تو دیگر نمی خواهی بشنوی که چه می گویم.

    اصلا چه فرقی هم می کند،وقتی پاسخی نیست.

    من تقلا می کنم و تو سکوت؛هرگز مجازاتی عذاب آورتر از این نکشیده ام.

    سکوتت پرمعناست و نیاز من بی معنا.

    اصلا مگر من هم اهمیتی دارم؟نه، مهم فقط تویی. 

    اگر آسودگیت در عذاب من است،حرفی نیست.

    عشق یعنی معشوق؛عاشق بازیچه ای بیش نیست.

    اما تا کسی عاشق نشود،لذت همین بازیچه شدن را نخواهد فهمید.

    اگر واقعا آنقدر بد بودم که حتی برای لحظه ای هم قابل تحمل نیستم،دیگر از تو نمی خواهم که بیایی.

    دیگر اصرار نمی کنم که با من حرف بزنی.مهم این است که تو راحت باشی.

    اگر با نبودم در لحظه هایت خوشحالتری،شادم ازاینکه می توانم نباشم تا خوشحال باشی.

    تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم تحمل کنم.

    مجبورم با حسرت خو بگیرم.

    اندوه را نزدیکتر و عمیق تر از همیشه لمس کنم.

    تمام اینها را با جان و دل می خرم.

    اما بدان که تا آخر عمر تو تنها باور قلب من خواهی بود.

    اما گر از این بابت هم ناراحتی،واقعا شرمنده ام.

    چون این دیگر دست من نیست.

    نمی توانم عاشقت نباشم.

    شاد باشی مهربان.


    نظرات شما ()